با تو بودن هیجانی پر احساس جدید
راز چشمان تو را خواجه ی شیراز ندید
سبکی از سلسله عشق به پا کردی تو
قافیه دار ولی تازه تر از شعر سپید
دی ترین روز، که کولاک غمم سنگین بود
آمدی عطر بهار و گل میخک پیچید
سایه چشم تو لم دار ترین جای جهان
تو پیام آور عشقی پری از شور و امید
خط چشمان تو تا ترجمه شد فهمیدم
منحنی خط دو چشمان تو را دید وخمید
هر تپش خسته ز تکرار و خریدار عدم
آمدی خون شدی و قلب عزادار تپید
چون نفس آمدی و در دل من جا کردی
گرم کن جان مرا شعله بزن چون خورشید
باز در زنگ هنر صحبت لبهای تو شد
رنگ و رو از گل نقاشی و استاد پرید
رنگ رخسار تو را ماه ندارد هرگز
"آسمان بار امانت نتوانست کشید"
اسماعیل ساسانی
تاریخ : دوشنبه 95/10/13 | 12:38 عصر | نویسنده : ahoooora | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.